اسم فیلمی از محسن مخملباف
دیشب دیدمش
ودر غربت مضمونش ناگهان هوای حسرت تمام فیلمهای روز گاری صادقانه اش در دلم بیدار شد
دلم تنگ دیدن گبه /سلام سینما /وبای سیکل ران شد
...وبرای حرارت عاشقانه نون و گلدون و شبهای زاینده رود تپید
ولی افسوس که دیشب هر چه گشتم هیچ نشانی نیافتم از کارگردانی که روزی دوستش میداشتم و فیلمهایش که هر یک برایم حال و هوای خاطره ای بودند
نمی دانم چه شد که رفت...چه دید و نماند..
ولی حالا که فیلم میسازد ولی نه در ایران گویی تک تک فریم هایش هم از ایران دورند شاید فرسنگ ها ...
کارگردانی که دیگر نه سکس اش را فهمیدم نه فلسفه اش را ...ولی وقتی از عشق میساخت میشناختمش اخر خیلی نزدیک بود شاید همین اطراف...
دلم میخواهد بگویم *فیلم بسازید جناب مخملباف چه در ایرا ن چه خارج ایران ولی طرفدارانتان را یک چیز سیراب میکند که با عشق بسازید با عشق*
سلام
ممنون از اینکه بهم سر زدی دوست من
البته اینو بگم خیلی وقتها شاید آدم نوکی واسه کشیدن نداشته باشه اما همینکه بتونه درک کنه زیبایی رو بزرگترین نعمت
همیشه از خدا می خوام که اگه یه روز دیگه در من اثری از جوونی نبود لا اقل احساس محبت و دوست داشتن رو نسبت به زیبایی واقعی رو نگیره
بدون که دوست من که این نقاش واقعا زندگیش وقت بهش نمیده که تصویر کنه عکس ها رو
و این که میتونه بکشه اما وقت واسش نیست که برسه به اون چیزی که بهش آرامش میده خیلی بیشتر اذیت میشه.
راستی با نظرت در مورد فیلم س و ف کاملا موافقم.کاملا بجا و مناسب جملاتت رو بکار میبری
مرسی
سلامت و موفق و شاد باشی
حتما بهم سر بزن بازم دوستم
:)