فردا به خانه اش خواهم رفت
میهمان مهربا نی اش خواهم شد
دیدگانم را به دیدگان همیشه مهربانش خواهم دوخت
وبه موهای سپیدش بوسه خواهم زد
که مهر بانترین من بود در نامهربانی های زندگی ام با گرمی دستانش
با محبت کلامش وبا خانه همیشه ساده ی بی ریا یش
غریبه نیست این هم نفس لحظه های غریبانگی ام: مادربزرگم
این روزها که گم شده ام در تلاطم زندگی به ساحل ارامش اش محتاج ترم بیش از همیشه
میروم که خالی کنم شانه هایم را از اینهمه دلتنگی میروم...
***
تلفن که زد صدایش تسکینم نداد به دیدنش محتاجم ....
؛)
اخی ولی شکلکتون مشخص نیست
سلام
مطلبتون انصافا قشنگ بود.
خوش به حالت که او هست. خوش به حال او که چون تویی هستی.
من هم تبریک میگم این روز رو به شما.
سلام دوست خوبم
ممنون به وبلاگم سر زدی!
شما هم خونه قشنگی داری
بازم به ما سر بزن
خوش باشی در پناه حق
سلام
سلام..
خیلی خیلی زیبا بود.
میسی...
منم اپم..
یا حق..
خدا نگهدار.
باید یک روز سر فرصت بیام و تمام نوشته هاتو بخوانم.
فعلا.
سلااااااااااااااااااااام
سلااااااااا عزیزم.
خواهش میکنم گلم..
اپت خیلی زیبا بود.
بازم بیا پیشم.
فعلا..
بای
ممنون که به وبلاگ (من هم)سرزدی حقیقتش این یک وبلاگ گروهی است ولی خوشحالم که از مطلبی که من نوشته بودم خوشت آمده.باز هم به ما سربزن.
خیلی روان و زیبا٬ لذت بردم
ممنون
سلام ، موضوع مطلبت جالب بود اما بهتره رو متنت کار کنی که مثل افکارت زیبا باشه
از اینکه به من سر زدی ممنونم
از پیشنهادت ممنونم این بار با دقت بیشتری خواهم نوشت
ممنونم. خیلی جالبه. شما لینک شدید. میثم
سلام.
ممنون که به وبلاگم سر زدید.
منم اون متنو خیلی دوست دارم.
واقعا قلم شیوایی دارین.
بازم به دیدنم بیایین.