یک شاخه رز ...یک شعر ... یک لیوان چایی

تا نگاه میکنی وقت رفتن است ناگهان چقدر زود دیر میشود

یک شاخه رز ...یک شعر ... یک لیوان چایی

تا نگاه میکنی وقت رفتن است ناگهان چقدر زود دیر میشود

سکس و فلسفه

اسم فیلمی از محسن مخملباف

دیشب دیدمش

ودر غربت مضمونش ناگهان هوای حسرت تمام فیلمهای روز گاری صادقانه اش  در دلم بیدار شد

دلم تنگ دیدن   گبه /سلام سینما /وبای سیکل ران شد

...وبرای حرارت عاشقانه نون و گلدون و شبهای زاینده رود تپید


ولی افسوس که دیشب هر چه گشتم هیچ نشانی نیافتم از کارگردانی که روزی دوستش میداشتم و فیلمهایش  که هر یک برایم حال و هوای خاطره ای بودند

نمی دانم چه شد که رفت...چه دید و نماند..

ولی حالا که فیلم میسازد ولی نه در ایران گویی تک تک فریم هایش هم از ایران دورند شاید فرسنگ ها ...

کارگردانی که دیگر نه سکس اش را فهمیدم نه فلسفه اش را ...ولی وقتی از عشق میساخت میشناختمش اخر خیلی نزدیک بود شاید همین اطراف...

دلم میخواهد بگویم *فیلم بسازید جناب مخملباف چه در ایرا ن چه خارج ایران ولی طرفدارانتان را یک چیز سیراب میکند که با عشق بسازید با عشق*

نظرات 1 + ارسال نظر
رسول جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:51 ب.ظ http://raspaint.blogsky.com

سلام
ممنون از اینکه بهم سر زدی دوست من
البته اینو بگم خیلی وقتها شاید آدم نوکی واسه کشیدن نداشته باشه اما همینکه بتونه درک کنه زیبایی رو بزرگترین نعمت
همیشه از خدا می خوام که اگه یه روز دیگه در من اثری از جوونی نبود لا اقل احساس محبت و دوست داشتن رو نسبت به زیبایی واقعی رو نگیره
بدون که دوست من که این نقاش واقعا زندگیش وقت بهش نمیده که تصویر کنه عکس ها رو
و این که میتونه بکشه اما وقت واسش نیست که برسه به اون چیزی که بهش آرامش میده خیلی بیشتر اذیت میشه.
راستی با نظرت در مورد فیلم س و ف کاملا موافقم.کاملا بجا و مناسب جملاتت رو بکار میبری
مرسی
سلامت و موفق و شاد باشی
حتما بهم سر بزن بازم دوستم
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد