یک شاخه رز ...یک شعر ... یک لیوان چایی

تا نگاه میکنی وقت رفتن است ناگهان چقدر زود دیر میشود

یک شاخه رز ...یک شعر ... یک لیوان چایی

تا نگاه میکنی وقت رفتن است ناگهان چقدر زود دیر میشود

و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می ماند..

به نام او

       

در اتاق را باز می کنی و می ایی تو

تمام کود کان را به شکلات

مهمان مکنی

به من که می رسی تمام شده است

من بزرگ شده ام


اولین بار دلم نیست که افتاده به خاک

شرمسار است زمین از دل خا کی تر من

نظرات 1 + ارسال نظر
آناهید شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:16 ب.ظ

بزرگ که می شیم همه داشته هامون بزرگ می شن الا دل سادمون
کودک بمانی عزیز

ممنون از توجهتون ...امید ما هم به همین کودک ساده دلمونه توی این دنیای ادم بزرگا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد